افسانه جومونگ
2006کارگردان : لی جو هوان
افسانه جومونگ
2006کارگردان : لی جو هوان
IMDB : 0 / 10 | برای همه سنین | 70 دقیقه | زبان کره ای | کشور کره |
شما امتیاز دهید:
( رای: 0 امتیاز: 0 )
ژانر | اکشن درام عاشقانه تاریخی |
کیفیت | 240p 360p 480p |
زیرنویس | ندارد |
کارگردان | لی جو هوان |
بازیگران | سونگ ایل گوک هان های جین کیم سئونگ سو هو لون هو اه یون سو کیون می ری جون کوانگ ریال سونگ لی هیو پارک تام هی |
خلاصه داستان افسانه جومونگ
جومونگ که پدر اصلی او ژنرال هموسو بوده است که به دروغ به مادر جومونگ اطلاع میدهند که همسر وی مردهاست؛ و پادشاه از مادر جومونگ خواستگاری کرده و جومونگ را همچون پسران خود یعنی تسو و یونگ پو بزرگ کرد و با گذشت زمان جومونگ بزرگ شد و در راه با بانو سوسانو آشنا میشود و.. هموسو رهبر گروه دامول است و به همراه شاهزاده گوموا، شاهزاده کشور بویو است با سربازان کشور هان میجنگند. آنها از آوارههای چوسان قدیم حمایت میکنند که به زور از طرف کشور" هان " به بردگی گرفته میشوند. هموسو در یک جنگ و گریز توسط سوار نظام آهنین که سربازان کشور " هان "هستند، زخمی میشود و داخل رودخانه میافتد و توسط دختر قبیله هابک، یوها نجات داده و معالجه میشود؛ و یک عشق بین هموسو و یوها ایجاد میشود؛ ولی سربازان آهنین هنوز دنبال او هستند و متوجه میشوند قبیله هابک، هموسو را پناه دادهاست و به این قبیله حمله میکنند هموسو به همراه یوها فرار میکند ولی سربازان آهنین تمام افراد قبله هابک، به همراه ریس قبیله پدر یوها را میکشند. هموسو و یوها به گروه دامل میروند که خیلی ضعیف شدهاست؛ ولی دوباره مدتی بعد در یک جنگ و گریز هموسو به وسیله سربازان آهنین دستگیر میشود و یوها آواره میشود. سربازان آهنین چشمهای هموسو را در می میآورند و در قفس زندانی میکنند که ببرند به کشور هان، ولی هموسو میتواند فرار کند و سربازان آهنین او را تعقیب میکنند و گوموا آنها را دنبال میکند. هموسو در نزدیکی یک پرتگاه به وسیله سربازان آهنین تیر میخورد و داخل دریا میافتد. گوموا شاهد این ماجراست و نمیتواند کاری بکند. او به یوها خبر میدهد که برای هموسو چه اتفاقی افتادهاست. شاهزاده گوموا یوها را با خود به قصر میبرد. گوموا با او ازدواج میکند. گوموا یک زن دیگر هم دارد. پدر گوموا میمیرد و گوموا امپراتور میشود. گوموا از زن اول صاحب دو پسر به نامهای تسو و یونگ پو میشود و از یوها صاحب یک فرزند میشود که اسمش جومونگ است؛ ولی در واقع جومونگ پسر هموسو است؛ ولی کسی از این قضیه خبر ندارد. امپراتور یک رقابت ترتیب میدهد تا هر کس از پسرانش برنده شدند او را شاهزاده بویو کند. تسو و یو نگ پو از جومونگ بدشان میآید و نقشههای زیادی میکشند تا او را بکشند. در یک سفر که آنها از طرف امپراتور به کوه دامل فرستاده میشوند تا کمان دامل را ببینند و زه آن را بکشند. آنها در وسط راه نقشه میکشند تا جومونگ را بکشند و جومونگ در یک باتلاق غرق میشود و در لحظه ات آخر توسط یک دختر نجات داده میشود. آن دختر، دختر ارباب یونتابال تاجر و ریس قبیله گیرو است. او جومونگ را به کاروان تجاری خود میبرد. جومونگ در راه از سوسانو به خاطر نجاتش از باتلاق تشکر میکند "'جومونگ"' از سوسانو خوشش میآید به سوسانو میگوید من شاهزاده کشور بویو هستم، از تو خوشم آمدهاست …"'سوسانو"'در جواب میگوید: بدبخت بیچاره… جومونگ به راه خود به کوهستان دامل میرود در راه یک جایی پنهان میشود و سخنان تسو و یو نگ پو را میشنود که میخواستند او را بکشند… جومونگ هنگامی که از پدرش هموسو جدا میشود تا برای لحظه ایی به قصر برود تا با مادرش یوها ملاقات کند در این هنگام هموسو از پسرش خداحافظی میکند و پس از آن تسو هموسو را میکشد.